بشر بن سری
بِشْرِبْن سَری، ابوعمرو (د 195ق / 811م)، محدث بصری مكی كه به سبب داشتن برخی عقاید، نسبت جَهمی بودن به او داده شده است. برخی وفات وی را در 196ق دانستهاند (ذهبی، تذكرۃ...، 1 / 356، قس: سیر...، 9 / 334). از آنجا كه عمر وی را 63 سال نوشتهاند (فاسی، 3 / 370؛ قس: بخاری، التاریخ الكبیر، 1(2) / 75)، میتوان ولادتش را حدودسال 132ق / 750م دانست.
بشر اهل بصره بود، آنگاه به مكه مهاجرت كرد و در آنجا میزیست (همو، التاریخ الصغیر، 252). در بصره از محضر مشایخی همچون حمّادبن سَلَمه، و در مكه از محمد بن مسلم طایفی، نافع بن عمر جُمَحی و ابراهیم ابن طَهمان حدیث شنید. وی در كوفه یا جایی دیگر از سفیان ثوری و ابن مبارك نیز دانش آموخت (ذهبی، میزان...، 1 / 317- 318؛ مزی، 4 / 123)، و شاید در كوفه از محضر مِسعَر بن كِدام نیز بهره جست (نكـ: همانجا).
در میان مشایخ وی نام لیث بن سعد از عالمان مصر نیز آمده است. نكته قابل توجه دربارۀ مشایخ وی و كسانی كه بشر از ایشان روایت كرده، وجود گرایشهای متنوع و مختلف فكری میان آنان است؛ عبدالرحمان بن مهدی، دارای گرایش قَدَری (ابن حجر، 6 / 279)، مسعر بن كدام و ابراهیم ابن طهمان دارای گرایش به ارجاء (نكـ: ابن سعد، 6 / 365؛ ابن حجر، 1 / 129)، و عبدالرزاق دارای گرایش به تشیع (همو، 6 / 310-311) بودند.
در میان كسانی كه از بشر روایت كردهاند، دو شخصیت برجسته و مهم وجود دارد، یكی از آن دو احمد بن حنبل، پیشوای حنبلیان و یكی از مروجان اندیشۀ اهل حدیث (نك : هـ د، 6 / 718)، و دیگری یحیی بن آدم، فقیه و محدث نامآور كوفی است كه وی را دارای گرایش بَتْری دانستهاند (نكـ: همان، 2 / 613). علاوه بر این، از میان راویان وی میتوان علیابن مدینی را نام برد كه از نظر داشتن گرایش معتزلی (نك : همان، 4 / 596) قابل توجه است (برای فهرستی از شیوخ و راویان وی، نك : مزی، 4 / 123-124).
دربارۀ جایگاه اجتماعی بشر باید یادآور شد كه وی در امر تبلیغ و ارشاد كوشا بود و به سبب چیرگی در وعظ لقب «اَفْوَه» یافته بود (ابن عدی، 2 / 449).
در كارنامۀ رجالی بشر آنچه جلب نظر میكند، انتساب گرایشهای جهمی به اوست؛ البته علت این امر مربوط به برداشت خاص وی از آیات و روایاتی است كه به ظاهر تصویری جسمانی از خداوند ارائه میدهند. در این زمینه، دربارۀ بشر دو مستند وجود دارد: یكی نقل احمدبن حنبل از بشر دربارۀ معنای آیۀ «... اِلی رَبَّها ناظِرۃ» (قیامت / 75 / 23) و طفره رفتن بشر از بیان معنای ظاهری آیه كه به اعتراض شدید حُمیدی فقیه مكه، و مطرود شدن بشر از این شهر منجر شد (نك : احمدبن حنبل، 1 / 232)؛ و دیگر نقل عُقیلی حاكی از آنكه بشر نظر حمادبن زید را دربارۀ حدیث نبوی «ینزل ربنا الی سماء الدنیا...» جویا شده، و مشكلات مترتب بر حمل روایت به معنای ظاهری آن را گوشزد كرده، و در این باره گفته است: «خداوند جابهجا نمیشود و در مكانش هست و هر گونه كه بخواهد به خلقش نزدیك میشود» (عقیلی، 1 / 143).
بشر خود از انتساب به جهمیه بیزاری میجست (یحیی بن معین، 4 / 188) و از همینرو، جز حمیدی، كسانی كه او را جهمی دانستهاند، بازگشت وی از گرایش به جهمیه را نیز یادآور شده (ابن عدی، همانجا)، و او را مبرا از این نسبت بر شمردهاند (مزی، 4 / 124؛ ذهبی، تذكرۃ، 1 / 355- 356؛ فاسی، 3 / 369). در یك جمع بندی دربارۀ جهمی بودن بشر، باید گفت كه هیچ ارتباطی میان او و شخصیتهای جهمیه گزارش نشده، و این همانندی فقط در تأویل آیات و روایات بوده است و در دیگر ابعاد معرفتی جهمیه، همچون مخلوق نبودن قرآن، پذیرشی از جانب وی گزارش نشده است.
افزونبر آنچه گفته شد، رجال نویسان او را به عبارات مختلف ستوده، و او را ثقه، راستگو در حدیث و دارای دقت در ضبط و ثبت احادیث بر شمرده، و حدیثش را مستقیم دانستهاند (عجلی، 80؛ دارمی، 80؛ عقیلی، همانجا؛ ابن ابی حاتم، 1 / 358). احمدبن حنبل نیز حدیث وی را دارای اتقان بسیار دانسته، و درایت وی در فهم حدیث را ستوده است (1 / 102). باید افزود كه احادیث وی در كتب سته و از جمله در صحیح بخاری نقل شده است.
مآخذ
ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دكن، 1371ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباددكن، 1325ق / 1907م؛ابنسعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عدی، عبدالله، الكامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، 1405ق؛ احمدبن حنبل، العلل و معرفۃ الرجال، به كوشش طلعت قوچ ییگیت و اسماعیل جراح اوغلی، آنكارا، 1963م؛ بخاری، محمد، التاریخ الصغیر، به كوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، 1406ق؛ همو، التاریخ الكبیر، حیدر آباددكن، 1382ق؛ دارمی، عثمان، التاریخ، به كوشش احمد محمد نور سیف، دمشق، دارالمأمون للتراث؛ ذهبی، محمد، تذكرۃ الحفاظ، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1406ق؛ همو، میزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382ق؛ عجلی، احمد، تاریخ الثقات، به كوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1405ق؛ عقیلی، محمد، كتاب الضعفاء الكبیر، به كوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، 1404ق؛ فاسی، محمد، العقد الثمین، به كوشش فؤاد سید، بیروت، 1406ق؛ قرآن كریم؛مزی، یوسف، تهذیب الكمال، به كوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1400ق / 1980م؛ یحیی بن معین، التاریخ، به كوشش احمد محمد نورسیف، مكه، 1399ق.